بیوگرافی خواجه عبدالله انصاري
ابو اسماعيل عبدالله پسر ابومنصور محمد انصاري هروي غروب روز جمعه دوم شعبان 396 هـ.ق در كهندز هرات از مادري كه اهل بلخ بود تولد يافت. خانوادهاش نسب به ابوايوب خالد بن يزيد انصاري (وفات: 5 هـ.ق) صحابي معروف ميرسانيد. اين ابوايوب همان كسي است كه رسو ل اكرم (ص) هنگام هجرت از مكه به مدينه در خانهآش فرود آمد و به همين مناسبت ميزبان خوشبخت را صاحب رحل خواندند.
عبدالله كه فرزند محبوب خانواده بود، از همان سالهاي كودكي از استادان فن، علم حديث و تفسير آموخت. از جمله استادانش يحيي بن عمار شيباني را نام بردهاند كه از شيراز به هرات آمده و به تعليم و تدريس مشغول بود و سعي داشت كه سنت عرفا را با شريعت تطبيق دهد و اين راه و روش در مشرب شاگردش نيز اثري پايدار به جا گذاشت. بنا بر مشهور در همان سنين، به يمن حافظه قوي جلب نظر كرد و در كسب مقدمات و حفظ قرآن و اشعار عربي امتيازي يافت.
هر چند استادانش شافعي مذهب بودند ديري نگذشت كه مذهب حنبلي اختيار كرد. به سال 417 هـ.ق در 21 سالگي براي تكميل تحصيلات به نيشابور رفت. سپس به طوس و بسطام سفر كرد و به سماع و ضبط حديث همت گماشت. در سال 423 هـ.ق عازم سفر حج شد و بر سر راه مكه در بغداد توقف كرد تا مجلس درس ابومحمد خلال بغدادي (وفات: 439 هـ .ق) را درك كند. در بازگشت از سفر حج به زيارت ابوالحسن خرقاني (وفات: 425 هـ.ق) صوفي نامور نايل شد. اين ملاقات در وي سخت مؤثر افتاد و ذوق عرفاني او را كه به بركت تلقين پدر در وجودش جوانه زده بود به بار آورد. از ديگر مشايخ صوفيه عصر خود مانند شيخ ابوسعيد ابوخير نيز درك فيض كرد.
سرانجام به زادگاه خود بازگشت و در آنجا مقيم شد و تعليم مريدان مشغول گرديد. در روزگاري كه امام الحرمين، فقيه شافعي مشهور، در نظاميه نيشابور فقه شافعي و كلام اشعري درس ميداد با علم كلام مخالفت ورزيد و درذم آن، كتاب نوشت. به همين سبب چند بار تهديد به قتل شد و حتي به فرمان خواجه نظام الملك از آن شهر تبعيد گرديد. وزير پركفايت سلجوقيان هرچند به پاس تقوا و دانش پيرهرات، حفظ حرمت وي ميكرد و او را از تعرض معاندان مصون ميداشت، اجازه نميداد بر اثر وجود وي در شهر آتش فتنه برانگيخته شود.
خواجه عبدالله كه شيخ الاسلام لقب گرفته و مريدان بسياري در هرات به هم زده بود در پايان عمر نابينا گرديد. وي صبح روز جمعه 22 ذي الحجه سال 481 هـ.ق به سن 85 سالگي در گذشت و در گازرگاه (ده كيلومتري هرات) به خاك سپرده شد. آرامگاهش در همان محل برجاست.
مشرب فكري
در قرن چهارم و پنجم هجري، خراسان كانون علم و تصوف اسلامي بود و شيوخ صوفي از بلاد عراق عرب و ماوراءالنهر به شهرهاي پررونق آن روي ميآوردند و از كتابخانههاي مهم آنها كه از كتابهاي علمي و عرفاني پر بود استفاده ميكردند. در اين مكتب، صوفيان بزرگي چون ابونصر سراج (وفات: 378 هـ.ق) نويسنده كتاب اللمع في التصوف، ابوبكر محمد كلاباذي (وفات:380 هـ.ق) صاحب كتاب التعرف، ابوعبدالرحمن سلمي (325 ـ 412 هـ.ق) مؤلف طبقات الصوفيه، و امام ابوالقاسم قشيري (376 ـ465 هـ.ق) مؤلف رساله القشريه درخشنده بودند و هر يك به سهم خود گنجينه عرفان اسلامي را غني تر ساخته بودند. اساس مكتب تصوف خراسان كه شهر پررونق و جو علمي نيشابور كانون مهم آن شده بود، جمع شريعت و طريقت و مبارزه با انحراف و بدعت بود؛ حتي ابونصرسراج و شاگردش سلمي و شاگرد او قشيري مدرسههاي خاصي به همين منظور در آن شهر بنياد نهاده بودند. اين مكتب به ويژه بر نقل اقوال مشايخ تكيه داشت. خواجه عبدالله انصاري در همين مكتب پرورش يافته و به مبادي و اصول آن وفادار مانده بود.
خدمت مهم پيرهرات به مكتب عرفاني خراسان اين شد كه منازل طريقت و مقامات سلوك عرفاني را مدون ساخت و در درجه بندي مقامات ترتيب تازهاي آورد و در اين ترتيب بر كيفيات باطني و اشراقي انحصار نكرد بلكه اخلاق و آداب زندگي متعارف را نيز دخالت داد تا هر فرد صوفي، در عين حفظ پيوند با زندگي، سير معنوي داشته باشد و طريقت را با شريعت همراه سازد.
خواجه عبدالله انصاری در اثر ذکاوت و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی و ادبی را فرا گرفت و مطالعات بسیار عمیقی داشت و همین بود که وی به نام یک عالم و عارف آگاه شهرت یافت و علاقمندان بسیاری از گوشه و کنار به دورش گرد آمده و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی میکردند.
خواجه در چهار سالگی به مکتب رفت. در نه سالگی خوب شعر میگفت و احادیث بسیاری از محدثین فرا گرفت.
اگر چه اساتید خواجه شافعی مذهب بودند اما پس از مدتی مذهب حنبلی را اختیار کرد و در سال 417 در بیست و یک سالگی برای تکمیل معارف و تحصیل مراتب راهی نیشابور شد.
خواجه عبدالله در تالیف احادیث حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم رنج و سختی زیادی کشید، تا جایی که خود میگوید:
آنچه من کشیدهام در طلب حدیث مصطفی صلیاللهعلیهوسلم هرگز کسی نکشیده باشد. باری در نیشابور زیاد باران میآمد ومن در حالت رکوع میرفتم و جزوههای حدیث به شکم باز نهاده بودم تا تر نشود.
خواجه عبدالله انصاری حتی لحظهای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید وتأمل درآن سپری میکرد و یا در کنار عالمان به موعظهها و گفتههای آنان گوش میداد؛ او میگوید: همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم، چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی. بامداد پگاه به مقرن شدمی به قرآن خواندن، چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ حدیث مینوشتمی و فراغت نان خوردن نبودن، مادر من نان لقمه کرده بودی و دردهان من مینهادی. درمیان نوشتن، حق سبحانه و تعالی مرا حفظی داده بود که هرچه زیر قلم من میگذشتی، مرا حفظ شدی.
درسال 323 به قصد زیارت بیتالله الحرام از درس و بحث فاصله گرفت، و در بازگشت از سفر خانه خدا به دیدار ابوالحسن خرقانی شتافت و بدین رو بزرگترین واقعه زندگیاش رقم خورد و از آن پس امیال معرفت در نهادش شکوفا شد و بیشتر از گذشته در وادی عرفان قدم نهاد.
خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسّر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلکه شاعر و نویسنده توانایی بود. نویسندگی را از دوره خورد سالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت درسن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزاران حدیث، اشعار فارسی و عربی را حفظ داشت.
قناعت و درویشی خواجه عیب است بزرگ برکشیدن خود را از جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس و ندیدن خود را خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود میگوید:
من بسیار به جامه عاریتی مجلس کردهام و بسیار به گیاه خوردن، آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند هرچه میخواستمی بدادندی اما من نخواستمی، من به زمستان جبه نداشتم، و سرمای عظیم بود و درهمه خانه من بوریا یک بود، چندان که بروی بخفتمی، و نمد پارهای که برخود پوشیدم، اگر پای بپوشیدمی سربرهنه شدی. و اگر سر را بپوشیدی پای برهنه شدی، و خشتی که زیر سرنهادمی و سیخی که جامه برآن کردمی و بیاویختمی.
این زندگی صوفیانه خواجه خارج از رنج بردن برای تعلیم گرفتن که ثوابی گران است اما در دید اهل اندیشه و عمل چندان مقبول نظر نیست همانگونه که جاودانه کلام ( ارد بزرگ ) می گوید : سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند .
پس پذیرفتن رنج ، گردیدن در آمال بوداست که رنج را عین این هستی می داند همه چیز در رنج برایش خلاصه می شود و رها شدن از قیود جهان راه گریز از دردها . تفاوت نگاه خواجه و ارد بزرگ ریشه در جهان بینی آنها دارد یکی خرد را در گذشتن از قیود زندگی این جهانی می داند و دیگری آن را مایه کمال و تعالی بشری می داند . خواجه عبدالله انصاري به نیالودن در زندگی این جهانی معتقد است و ارد بزرگ مشوق رشد علمی و رسیدن به درجات بالاتر دانش برای نابودی هر درد بشریست . یکی شادی را تنها مختص جهان دیگر و دیگری شادی را در گروی تکامل دانش و بینش علمی می داند .
آثار بجای مانده از خواجه عبدالله انصاري
از خواجه عبدالله اثار زیادی به جا مانده است که اغلب آنها نثر مسجع میباشد و او هم شعر میسروده ولی بیشتر شهرتش به سبب رسالههای متعدد اوست.
آثار او عبارتند از:
1- ترجمه طبقات صوفیه
2- تفسیرکشف الاسرار
3- رساله مناجات نامه
4- زاد العارفین
5- کنز السالکین
6- قلندرنامه
7- هفت حصار
8- رساله دل و جان
9- الهی نامه.
10- محبت نامه
نمونهای از نثر مسجع خواجه در مناجات نامه:
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به آن صفت که تو چنانی، دریاب که میتوانی.
الهی عمر خود به باد کردم و برتن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.
الهی دردلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جانهای ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشتهای ما جز باران رحمت خود مبار، به لطف ما را دست گیر و کرم پای دار.
الهی حجابها از راه بردار و ما را به ما مگذار.
نمونهای از تفسیر عرفانی و ادبی خواجه:
قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی قدیر.
بزرگ است و بزرگوار، خداوند کردگار، مهربان وفادار، بارخدای همه بارخدایان، پادشاه همه پادشاهان، نوازنده بندگان، راهنمای ایشان، دانست که ایشان به سزای ثناء او نرسند و حق او نشناسند و قدر بزرگی او ندانند، پس به مهربانی و کرم خود ایشان را گرامی داشت و بنواخت و گفت: ای بندگان، مرا همان گوئید که من خود را گفتم و گوئید: مالک الملک، ای پادشاه بر پادشاهان، ای آفریننده جهان، ای یگانه یکتا از ازل تا جاودان، ای یگانه و یکتا در نام و نشان، ای سازنده کارسازندگان... یکی را برکشی و بنوازی، یکی را بکُشی و بیندازی، یکی را به انس خود آرام دهی و او را غم عشق خود سرمایه دهی، که بیغم عشق تو آسایش دل و آرام جان نبود.
تا جان دارم غم تو را غم خوارم بیجان غم عشق تو به کس نسپارم
نکتهای از پندها و اندرزهای خواجه:
آنانکه اهل هدایتند، دارای چراغ معرفتند، محرم اسرار حضرت عزتند، هرحجابی در راه افتد میبُرند، و هوای نفس را به ریاضت از خود دورکنند، بهترین کارها شناختن حق تعالی است که اول و آخرهمه چیزها است، اگرهمه ندهند او بدهد، وچون دهد کس نتواند که بستاند، و چون او ندهد کس نتواند که دهد، او را نگاهدار تا تو را نگهدارد، عمر را در پرستش او خرج کن که حساب خرج را خواهد خواست.
خداوند دلیل راه علم است و چراغ راه عقل و نماینده راه راست. بدانکه اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر آب روی، خسی باشی، سعی کن تا کس باشی.
وفات خواجه انصاری:
این عارف و صوفی درسال 481 هـ ق فوت نموده و در "گازرگاه" شهر هرات به خاک سپرده شد و اکنون آرامگاه او زیارتگاه سوختگان وادی معرفت الهی میباشد .
برگرفته http://sedayeandishehmana.findtalk.net/forum-f2/topic-t95.htm
عبدالله كه فرزند محبوب خانواده بود، از همان سالهاي كودكي از استادان فن، علم حديث و تفسير آموخت. از جمله استادانش يحيي بن عمار شيباني را نام بردهاند كه از شيراز به هرات آمده و به تعليم و تدريس مشغول بود و سعي داشت كه سنت عرفا را با شريعت تطبيق دهد و اين راه و روش در مشرب شاگردش نيز اثري پايدار به جا گذاشت. بنا بر مشهور در همان سنين، به يمن حافظه قوي جلب نظر كرد و در كسب مقدمات و حفظ قرآن و اشعار عربي امتيازي يافت.
هر چند استادانش شافعي مذهب بودند ديري نگذشت كه مذهب حنبلي اختيار كرد. به سال 417 هـ.ق در 21 سالگي براي تكميل تحصيلات به نيشابور رفت. سپس به طوس و بسطام سفر كرد و به سماع و ضبط حديث همت گماشت. در سال 423 هـ.ق عازم سفر حج شد و بر سر راه مكه در بغداد توقف كرد تا مجلس درس ابومحمد خلال بغدادي (وفات: 439 هـ .ق) را درك كند. در بازگشت از سفر حج به زيارت ابوالحسن خرقاني (وفات: 425 هـ.ق) صوفي نامور نايل شد. اين ملاقات در وي سخت مؤثر افتاد و ذوق عرفاني او را كه به بركت تلقين پدر در وجودش جوانه زده بود به بار آورد. از ديگر مشايخ صوفيه عصر خود مانند شيخ ابوسعيد ابوخير نيز درك فيض كرد.
سرانجام به زادگاه خود بازگشت و در آنجا مقيم شد و تعليم مريدان مشغول گرديد. در روزگاري كه امام الحرمين، فقيه شافعي مشهور، در نظاميه نيشابور فقه شافعي و كلام اشعري درس ميداد با علم كلام مخالفت ورزيد و درذم آن، كتاب نوشت. به همين سبب چند بار تهديد به قتل شد و حتي به فرمان خواجه نظام الملك از آن شهر تبعيد گرديد. وزير پركفايت سلجوقيان هرچند به پاس تقوا و دانش پيرهرات، حفظ حرمت وي ميكرد و او را از تعرض معاندان مصون ميداشت، اجازه نميداد بر اثر وجود وي در شهر آتش فتنه برانگيخته شود.
خواجه عبدالله كه شيخ الاسلام لقب گرفته و مريدان بسياري در هرات به هم زده بود در پايان عمر نابينا گرديد. وي صبح روز جمعه 22 ذي الحجه سال 481 هـ.ق به سن 85 سالگي در گذشت و در گازرگاه (ده كيلومتري هرات) به خاك سپرده شد. آرامگاهش در همان محل برجاست.
در قرن چهارم و پنجم هجري، خراسان كانون علم و تصوف اسلامي بود و شيوخ صوفي از بلاد عراق عرب و ماوراءالنهر به شهرهاي پررونق آن روي ميآوردند و از كتابخانههاي مهم آنها كه از كتابهاي علمي و عرفاني پر بود استفاده ميكردند. در اين مكتب، صوفيان بزرگي چون ابونصر سراج (وفات: 378 هـ.ق) نويسنده كتاب اللمع في التصوف، ابوبكر محمد كلاباذي (وفات:380 هـ.ق) صاحب كتاب التعرف، ابوعبدالرحمن سلمي (325 ـ 412 هـ.ق) مؤلف طبقات الصوفيه، و امام ابوالقاسم قشيري (376 ـ465 هـ.ق) مؤلف رساله القشريه درخشنده بودند و هر يك به سهم خود گنجينه عرفان اسلامي را غني تر ساخته بودند. اساس مكتب تصوف خراسان كه شهر پررونق و جو علمي نيشابور كانون مهم آن شده بود، جمع شريعت و طريقت و مبارزه با انحراف و بدعت بود؛ حتي ابونصرسراج و شاگردش سلمي و شاگرد او قشيري مدرسههاي خاصي به همين منظور در آن شهر بنياد نهاده بودند. اين مكتب به ويژه بر نقل اقوال مشايخ تكيه داشت. خواجه عبدالله انصاري در همين مكتب پرورش يافته و به مبادي و اصول آن وفادار مانده بود.
خواجه عبدالله انصاری در اثر ذکاوت و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی و ادبی را فرا گرفت و مطالعات بسیار عمیقی داشت و همین بود که وی به نام یک عالم و عارف آگاه شهرت یافت و علاقمندان بسیاری از گوشه و کنار به دورش گرد آمده و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی میکردند.
خواجه در چهار سالگی به مکتب رفت. در نه سالگی خوب شعر میگفت و احادیث بسیاری از محدثین فرا گرفت.
اگر چه اساتید خواجه شافعی مذهب بودند اما پس از مدتی مذهب حنبلی را اختیار کرد و در سال 417 در بیست و یک سالگی برای تکمیل معارف و تحصیل مراتب راهی نیشابور شد.
خواجه عبدالله در تالیف احادیث حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم رنج و سختی زیادی کشید، تا جایی که خود میگوید:
آنچه من کشیدهام در طلب حدیث مصطفی صلیاللهعلیهوسلم هرگز کسی نکشیده باشد. باری در نیشابور زیاد باران میآمد ومن در حالت رکوع میرفتم و جزوههای حدیث به شکم باز نهاده بودم تا تر نشود.
خواجه عبدالله انصاری حتی لحظهای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید وتأمل درآن سپری میکرد و یا در کنار عالمان به موعظهها و گفتههای آنان گوش میداد؛ او میگوید: همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم، چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی. بامداد پگاه به مقرن شدمی به قرآن خواندن، چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ حدیث مینوشتمی و فراغت نان خوردن نبودن، مادر من نان لقمه کرده بودی و دردهان من مینهادی. درمیان نوشتن، حق سبحانه و تعالی مرا حفظی داده بود که هرچه زیر قلم من میگذشتی، مرا حفظ شدی.
درسال 323 به قصد زیارت بیتالله الحرام از درس و بحث فاصله گرفت، و در بازگشت از سفر خانه خدا به دیدار ابوالحسن خرقانی شتافت و بدین رو بزرگترین واقعه زندگیاش رقم خورد و از آن پس امیال معرفت در نهادش شکوفا شد و بیشتر از گذشته در وادی عرفان قدم نهاد.
خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسّر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلکه شاعر و نویسنده توانایی بود. نویسندگی را از دوره خورد سالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت درسن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزاران حدیث، اشعار فارسی و عربی را حفظ داشت.
قناعت و درویشی خواجه عیب است بزرگ برکشیدن خود را از جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس و ندیدن خود را خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود میگوید:
من بسیار به جامه عاریتی مجلس کردهام و بسیار به گیاه خوردن، آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند هرچه میخواستمی بدادندی اما من نخواستمی، من به زمستان جبه نداشتم، و سرمای عظیم بود و درهمه خانه من بوریا یک بود، چندان که بروی بخفتمی، و نمد پارهای که برخود پوشیدم، اگر پای بپوشیدمی سربرهنه شدی. و اگر سر را بپوشیدی پای برهنه شدی، و خشتی که زیر سرنهادمی و سیخی که جامه برآن کردمی و بیاویختمی.
این زندگی صوفیانه خواجه خارج از رنج بردن برای تعلیم گرفتن که ثوابی گران است اما در دید اهل اندیشه و عمل چندان مقبول نظر نیست همانگونه که جاودانه کلام ( ارد بزرگ ) می گوید : سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند .
پس پذیرفتن رنج ، گردیدن در آمال بوداست که رنج را عین این هستی می داند همه چیز در رنج برایش خلاصه می شود و رها شدن از قیود جهان راه گریز از دردها . تفاوت نگاه خواجه و ارد بزرگ ریشه در جهان بینی آنها دارد یکی خرد را در گذشتن از قیود زندگی این جهانی می داند و دیگری آن را مایه کمال و تعالی بشری می داند . خواجه عبدالله انصاري به نیالودن در زندگی این جهانی معتقد است و ارد بزرگ مشوق رشد علمی و رسیدن به درجات بالاتر دانش برای نابودی هر درد بشریست . یکی شادی را تنها مختص جهان دیگر و دیگری شادی را در گروی تکامل دانش و بینش علمی می داند .
آثار بجای مانده از خواجه عبدالله انصاري
از خواجه عبدالله اثار زیادی به جا مانده است که اغلب آنها نثر مسجع میباشد و او هم شعر میسروده ولی بیشتر شهرتش به سبب رسالههای متعدد اوست.
آثار او عبارتند از:
1- ترجمه طبقات صوفیه
2- تفسیرکشف الاسرار
3- رساله مناجات نامه
4- زاد العارفین
5- کنز السالکین
6- قلندرنامه
7- هفت حصار
8- رساله دل و جان
9- الهی نامه.
10- محبت نامه
نمونهای از نثر مسجع خواجه در مناجات نامه:
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به آن صفت که تو چنانی، دریاب که میتوانی.
الهی عمر خود به باد کردم و برتن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.
الهی دردلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جانهای ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشتهای ما جز باران رحمت خود مبار، به لطف ما را دست گیر و کرم پای دار.
الهی حجابها از راه بردار و ما را به ما مگذار.
نمونهای از تفسیر عرفانی و ادبی خواجه:
قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی قدیر.
بزرگ است و بزرگوار، خداوند کردگار، مهربان وفادار، بارخدای همه بارخدایان، پادشاه همه پادشاهان، نوازنده بندگان، راهنمای ایشان، دانست که ایشان به سزای ثناء او نرسند و حق او نشناسند و قدر بزرگی او ندانند، پس به مهربانی و کرم خود ایشان را گرامی داشت و بنواخت و گفت: ای بندگان، مرا همان گوئید که من خود را گفتم و گوئید: مالک الملک، ای پادشاه بر پادشاهان، ای آفریننده جهان، ای یگانه یکتا از ازل تا جاودان، ای یگانه و یکتا در نام و نشان، ای سازنده کارسازندگان... یکی را برکشی و بنوازی، یکی را بکُشی و بیندازی، یکی را به انس خود آرام دهی و او را غم عشق خود سرمایه دهی، که بیغم عشق تو آسایش دل و آرام جان نبود.
تا جان دارم غم تو را غم خوارم بیجان غم عشق تو به کس نسپارم
نکتهای از پندها و اندرزهای خواجه:
آنانکه اهل هدایتند، دارای چراغ معرفتند، محرم اسرار حضرت عزتند، هرحجابی در راه افتد میبُرند، و هوای نفس را به ریاضت از خود دورکنند، بهترین کارها شناختن حق تعالی است که اول و آخرهمه چیزها است، اگرهمه ندهند او بدهد، وچون دهد کس نتواند که بستاند، و چون او ندهد کس نتواند که دهد، او را نگاهدار تا تو را نگهدارد، عمر را در پرستش او خرج کن که حساب خرج را خواهد خواست.
خداوند دلیل راه علم است و چراغ راه عقل و نماینده راه راست. بدانکه اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر آب روی، خسی باشی، سعی کن تا کس باشی.
وفات خواجه انصاری:
این عارف و صوفی درسال 481 هـ ق فوت نموده و در "گازرگاه" شهر هرات به خاک سپرده شد و اکنون آرامگاه او زیارتگاه سوختگان وادی معرفت الهی میباشد .
برگرفته http://sedayeandishehmana.findtalk.net/forum-f2/topic-t95.htm
نظرات
ارسال یک نظر